۲۲ غریبه، در یک قلعه، باید مجموعه ای از ماموریت ها را انجام دهند تا شاید شانسی برای بردن جایزه 120 هزار پوندی داشته باشند. پلیرها دو دسته اند: "وفاداران" و "خائنان". "وفاداران" یک راه برای نجات دارند: قبل از اینکه "خائنان" آنها را حذف کنند، آنها باید "خائنان" را بگیرند.
اسب های آرام (فصل 4 قسمت 2)
ذهن ها هنوز درگیر حادثه بمب گذاری وست اکرز است که یک مامور ساده لوح متوجه چیزی در مورد عامل آن می شود. "لمب" گمان می کند "دیوید" بیشتر از آنچه به نظر می آید، از اوضاع با خبر است.
طالع نحس ۲
هفت سال پس از مرگ "رابرت تورن"، برادرش "ریچارد"، "دیمین" فرزند 13 ساله او را به خانه اش در شیکاگو آورده است. "ریچارد" و همسرش " آن"، "دیمین" را دوست دارند و او را به یک مدرسه نظامی می فرستند. اما وقتی "مارین" عمه بزرگ "دیمین"، نسبت به او ابراز نگرانی می کند، به شکل غیر منتظره ای می میرد. با این حال، "مارین" آخرین قربانی نیست.
پاچینکو (فصل 2 قسمت 2)
خانواده، عزیزی را بازمی یابد و دوستی اش را با او محکم تر می کند، هر چند آنها از واقعیت تلخی خبردار خواهند شد. "سولومون" متوجه موضوعی می شود که شاید به درد بخورد.
قرار کارل
"کارل فردریکسن" می خواهد خانمی را ملاقات کند، هر چند خودش تمایل چندانی ندارد و با اکراه این قرار را پذیرفته است. او اصلا خبر ندارد، این روزها، در چنین قرارهایی چه می گذرد، بنابراین مثل همیشه "داگ"، سگ وفادار و یار غارش به کمک "کارل" می آید، تا نگرانی او را کم کند و چند راه اثبات شده برای تحت تاثیر قرار دادن طرف مقابل، به او ارائه دهد. البته روش هایی که بیشتر مناسب سگ ها است!
دار و دسته های لندنی (فصل 1 قسمت 1)
خبری که هیچ کس باور نمی کند، "فین والاس"، بزرگترین سردسته خلافکاری لندن، ترور شده است. سوالی بزرگ پیش روی همه است: چه کسی دستور این قتل را داده است ؟
سلنا + نیشا آرینگتون
"نیشا ارینگتون"، سرآشپز اهل جنوب کالیفرنیا، در تجربه جدید "سلنا" همراه اوست. روزی که "سلنا" قرار است برانزینو (ماهی کباب شده در تابه) با سس گوجه فرنگی و نارگیل ادویه دار را بپزد. او درست کردن بیسکوئیتهای خانگی مخصوص سگها را هم امتحان خواهد کرد. این غذاها چالشی خواهند بود تا "سلنا" نشان دهد، چقدر در آشپزی پیشرفت کرده است.
دریای درون
"رامون سمپدرو"، مرد اسپانیایی که قادر به حرکت کردن نیست، به دنبال گرفتن حق قانونی پایان دادن به زندگی خود است. او که سالهاست برای خواسته اش تلاش می کند، با وجود تمایل به مرگ، ارزش و معنای زندگی را به اطرافیانش آموخته است. "جولیا" و "روزا" عمیقا تحت تاثیر او قرار گرفته اند.
زنده باد زاپاتا
"امیلیانو زاپاتا" در اوایل قرن بیستم در مکزیک، کارش را به عنوان یک دهقان آغاز می کند. به تدریج سیستم فئودالی حاکم را زیر سوال می برد و در نهایت در کنار برادرش، علیه نظام فاسد، ظالم و دیکتاتوری رئیس جمهور وقت، "پرفیریو دیاز" می شورد.
حال همه خوب است
وقتی فرزندان"فرانک"، به دورهمی خانوادگی در خانه اش نمی آیند و مهمانی برگزار نمی شود، او که به تازگی همسرش را از دست داده، تصمیم می گیرد سرزده به دیدارشان برود. در حالی که "فرانک" انتظار دارد، ارتباطی قوی بین او و خانواده فرزندانش شکل بگیرد، آنچه اتفاق می افتد فاصله زیادی تا ایده آل دارد.